21 |
||||
Sunday, March 02, 2003
ساعت 6 صبح:
چشما باز - کله خالی- هوا تاریک، بیدار شو: بیدارم... ساعت 6:30 صبح: نون و پنیر و گردو -چای شیرین- شکلات- شیر- آدامس. آدامس دارچینی. یه دونه برای من ، دو تا برای تو . یادم باشه بر دارم. ساعت 7 صبح : کرم مرطوب کننده ؛ کرم پودر ضد آفتاب؛ پن کیک : زمینه آماده س. یه خط باریک سیاه روی پلک بالا، یه خط باریک قرمز دور لبها ، قلم مو رو بزن تو رنگ ، آروم بکش رو گونه هات . یه کم بالا ، یه کم جلو ، محوش کن: خوشگل شدی... ساعت 7:30 صبح : شلوار مشکی با مانتوی مشکی، زیاد تیره می شه .شلوار سرمه ای با بارونی کِرم رنگ ، خیلی تکراریه. شلوار جین آبی ، مانتوی توسی. همین خوبه. ساعت 8 صبح : روسری سبز، کاپشن سبز، کیف سبز، عینک سبز. قشنگه . ساعت 8:30 صبح : ملاصدرا- شیراز- همت- شیخ فضل الله - رسالت غرب- یادگار امام - میدون آزادی ...آقا فرودگاه هم می ری؟ ساعت 9 صبح : نه. ترمینال 2... اینجا نیست. ترمینال 2: بابا ، مامان ، و بالاخره تو . ... احوال شما ؟ خوبی ؟ .. قدم بزنیم . بابا عصبی، مامان غصه دار، من ، آروم . قول شرف. خوشبخت باش . ساعت 9:10 صبح : نه و ربع که بشه می رم ..- یه دور دیگه .. آخرین بوسه رو تو کردی. باشه. قبول . ساعت 9:15 صبح : از مسافرین محترم .... - بابا دست می ده . مامان می بوسه . می خوام بغلت کنم . نمی شه .هیچ کس نباید گریه کنه. یه خنده قشنگ : خداخافظ ... ساعت 9:20 صبح : بلیط چک می شه . پاسپورت چک می شه . گمرک -تحویل بار.... یه شیشه بین ماست . تو سرت شلوغه . من نگات می کنم . گمرک- تحویل بار - فقط چند متر دوری . یه شیشه بین ماست . تو سرت شلوغه . مامانت کنارمه . حرف می زنه . سر تکون می دم . نگات می کنم . بر می گردی . دست تکون می دی .می خندم ... می خندم ... .. گریه می کنم . ساعت 9:40 صبح : همه کارا تموم شده . بارها تحویل داده شده. بلیط چک شده. پاسپورت مشکلی نداره. فقط چند متر دورتری. یه شیشه بین ماست . یه هواپیما منتطره . یه شیشه بین ماست .بر می گردی، دست تکون می دی .می خندم . پله برقی ... بالا می ری.بالا می ری..... بالا می ری ......... خداحافظ. |
درباره وبلاگ
لوگو
:دوستان
وبلاگ هايي که مي خونم:
آرشیو
|
|||
[بالای صفحه] |