21 |
||||
Thursday, July 17, 2003
سه قطره بوی تن تو
که بچکد توی دماغ اين تنهایی مه می گیرد روی تمام جنگلهای سردسیری و برفابهای روی قله ذوب می شود و شُره می کند روی بالش برایت یک دریا کشیده ام با دو دست تنها در زیر دریا و همان درختی که کنارش رفتنت را با صدای بلند اعلام کردی -رنگ و روغن روی بوم- برایم یک دریا کشیده ای با ساحلی که به جزیره های معکوس ختم می شود و بادهای جنوبی که بوی تنت تویشان موج می زند ماه که بالا می کشد از لای جنگلهای سردسیری عکس تو می افتد توی دریای رنگ و روغنی و سه قطره بوی تنت ، بی صدا می چکد توی دماغ تنهایی |
درباره وبلاگ
لوگو
:دوستان
وبلاگ هايي که مي خونم:
آرشیو
|
|||
[بالای صفحه] |