21

     
 

Wednesday, September 03, 2003

*

دارم یه دستی به سر و روی این وبلاگ می کشم ! فعلاً در دست تعمیر !

********

Mais dis moi tout , Marrionettiste,
Mon coeur de bois soudin s'inquiette
que vas tu donc de tes artistes ,
Apres la fete ?

Tuesday, September 02, 2003

*

زندگی چه خالی می شه بعضی وقتا ....
اگه کسی که خیلی خیلی دوسش دارین ، و همیشه سعی می کنین کاری رو بکنین که اون می خواد ، ازتون بخواد که دوسش نداشته باشین ، چی کار می کنین ؟

Monday, September 01, 2003

*

این وبلاگ یه دفعه همه چیش به هم ریخت. پدرم در اومد تا یه کم نرمالش کردم . حالا هم همه لینکا از بین رفتن. باید دوباره لینک بذارم که فعلاً حوصله شو ندارم ...

Sunday, August 31, 2003

*

عراق، ایران ، افغانستان ، شرقی که هیچ وقت روی پایداری و صلح رو ندیده .آیت الله حکیم هم کشته شد.

*

هیچی مثل وقتی نیست که استاد سیالات 2 ، فکر کنه آدم نابغه دنیای مکانیک سیالاته ، و در آینده حتماً یه پُخی خواهد شد ، در حالیکه خود آدم می دونه که قدر یه انگور هم سیالات بارش نیست و حتی معادله برنولی رو هم نمی تونه حل کنه . در چنین شرایطی ، وقتی نمره های میان ترم رو استاد سر کلاس با صدای بلند می خونه ، و وقتی تقریباً آخرین ورقه ها رو به دست ادم می ده ، آروم می گه خانوم ... خیلی انتظار بیشتری داشتم ازتون . شما خیلی درک بالایی دارید از مکانیک سیال ، انتظار داشتم نمره عالی بگیرید ، و اونوقته که آدم مجبوره برای اینکه روحیه حساس استاد عزیز درس سیالات 2 ش خراب نشه ، بگه بله استاد ، متأسفم . مریض بودم سر امتحان ، و شادیشو از گرفتن نمره 12.5، که نوید فرحبخش " احتمالاً پاس شدن سیالات 2 " رو به همراه داره ، پنهون کنه ، و قیافه خجالت زده و مغمومی به خودش بگیره . و در اون لحظه آدم تصمیم می گیره که یه کم سیالات بخونه تا پایان ترم که شد ، آرزوهای این استاد شریف رو اینطوری بر باد نده . و" از فردا می خونم "-"از فردا می خونم "کنان ، مسیر پر پیچ و خم ترقی رو تا آخر ترم طی می کنه و 1 روز مونده به امتحان سیالات ، حس می کنه که ... بگذریم ، حس بدی می کنه در هر حال . و صبح روز امتحان سیالات ، یک پدیده فرخنده زنانه براش اتفاق می افته و همینطور که از درد به خودش می پیچه و حالت تهوع امونش نمی ده ،تو اون محیط صمیمانه با 93% جمعیت مذکر با لبخند به همه می گه سرم خیلی درد می کنه ... و خلاصه درد سر ندم ، بعد هزار بار شیر یا خط کردن ، بالاخره تصمیم می گیره از حذف پزشکی برای یه درس دیگه استفاده کنه که به اندازه سیالات توش نابغه نباشه ... وارد جلسه می شه و بعد از خوندن سوالا ، به این نتیجه می رسه که بهتره امتحان رو open-book برگزار کنه ، و کتاب کوچولوی 850 صفحه ای شیمز رو رو پاش می ذاره ، وشیرازه جزوه خیلی ظریف 120 صفحه ای ش رو باز می کنه و اون رو ورق ورق می کنه و لای برگه امتحانش می ذاره .... استاد عزیز هم در همین لحظه بالای سر نابغه کلاسش می رسه و می پرسه بده ببینم کدوم سوالا رو حل کردی .... و نابغه تته پته کنان می گه استاد الان وقتم تموم میشه ، اگه اشکال نداره بعداً ورقه م رو ملاحظه کنید ..........
خلاصه دردسر ندم ...... اینطوری می شه عاقبت دانشحوی بداقبالی که دو قرون سیالات نمی فهمه ولی سر کلاس از بد روزگار یه دفعه به طور اتفاقی در جواب یه سوال استاد (حتی سوال رو هم نشنیده) آروم می گه صفر میشه استاد ، و بدین ترتیب نور امیدی می شه در چشمهای استاد .با اینکه در حین امتحان به شعاع یک متر دور صندلی ش کاغذ ریخته ، ولی افاقه نمی کنه ، و طبیعت زنانه ش هم به میدون می آد و نفسشو می بره ، و خلاصه امتحانی می ده بی سابقه در تاریخ ، اون هم برای نابغه مکانیک سیالات ..... و حالا یه عذاب وجدان شدید درش به وجود اومده ، نسبت به بازی گرفتن احساسات یه استاد فرزانه ، و ناامید کردنش از ظهور یه پدیده در تاریخ این علم ، و این عذاب وجدان ، به همراه ترس تاریخی از افتادن ، باعث شده تصمیم بگیره دوباره آخر تابستونی امتحان سیالات بده . (به میمینت فعالیتهای نهضت دانشجویی ، امتحانا دوباره برگزار می شن). فقط این تصمیمش رو انگار یه کمی دیر گرفته ، و الان ، در ساعت 9:55، که 16 ساعت تا برگزاری امتحان مجدد سیالات مونده ، من موندم و تحلیل جریانات پتانسیل و معادلات ناویه استوکس و جریانات لزج داخل مجاری و لایه مرزی و جریان تراکم پذیر و تراکم ناپذیر و ..........
حوصله ندارم درس بخونم :(

 

درباره وبلاگ


وبلاگ قبلی من
فرستادن نظرات



لوگو


 


:دوستان

وبلاگ هايي که مي خونم:

 


آرشیو


 


Gardoon Persian Templates

طراحی: روزهای نوجوانی

[Powered by Blogger]


 

 
            

                                     [بالای صفحه]