21

     
 

Saturday, May 14, 2005

*

بگذارید و بگذرید؛ ببینید و دل نبندید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت

دوست آلمانی ، من رو Federchen صدا می کنه. یعنی پَر. پَر کوچک.
سبک و در تعلیق. مثل یه پر سبک که با باد چرخ می خوره، با باد می رقصه، پری که هیچ جا بند نمی شه. منتظر یه نسیمه تا بلند بشه و یه سفر جدید رو شروع کنه. همیشه منتظر هجرته. آماده کوچ. عاشق کوچ.
با تمام قوا رو به بالا. به سمت قعر بلندی آزادی. بدون هیچ قیدی. قطره ای که از یه فواره به بالا پرتاب می شه و رها می شه. به سمت آزادی، به سمت تعلیق، به سمت رهایی می رم. بندها رو باز می کنم و رها می شم. پری که منتظر یه باد ملایمه که از جا بلند بشه. که نمی تونه جایی بند بشه. که اگه چیزی بخواد اونو به جایی پا بند کنه، به ظرافت و ساختار ذاتی ش آسیب می زنه. هیچ وقت یه پر کوچیک رو محکم تو دست نگه ندار. خرابش می کنی. لهش می کنی. به زیبایی و ظرافتش آسیب می زنی.

چه آرامشی داره این دل نبستن. باید آزاد شد از هر چیزی که رنگ تعلق می پذیره. باید همیشه منتظر یه نسیم بود.

عبور باید کرد
صدای باد می آید ، عبور باید کرد
و من مسافرم ای بادهای همواره .....

 

درباره وبلاگ


وبلاگ قبلی من
فرستادن نظرات



لوگو


 


:دوستان

وبلاگ هايي که مي خونم:

 


آرشیو


 


Gardoon Persian Templates

طراحی: روزهای نوجوانی

[Powered by Blogger]


 

 
            

                                     [بالای صفحه]